به یکی می گن اون جهنمه اون بهشت کدومشو می خوای بری . یارو
می بینه جهنم خیلی ردیفه و کلی حوری ریختن توشو دار و درخت و از این حرفا . میگه می رم جهنم .
تا پاشو میزاره آتیش و این حرفا میریزه سرش . میگه چی شد .
می گن آخه چند وقت بود کسی نمی اومد اینجا رفته بود رو اسکرین سیور .
...................................
لره رو داشتن به جرم قتل زنش محاکمه میکردن، دادستان میگه: سنگدل?! تو وقتی داشتی زنت رو میکشتی، ندای وجدانت رو نشنیدی؟! ترکه میگه: نه والله! بس که این زنیکه جیغ و داد میکرد مگه میذاشت ما چیزی بشنویم؟!!
...........................................................
لره سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره. همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه. عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم. لره دلش می سوزه، میگه باشه. یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه. باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، لره هم میگه باشه. بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز. یه دفعه لره تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من لرم نمیفهمم، کم کم داری فرار میکنی ها!!!
....................................................
گر از عشق میشه قصه نوشت میشه از عشق تو گفت...
میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد..
آره از عشق تو دیونگی هم عالمیه...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
گفتمش گل ...رخش دمید که من
گفتمش غنچه... .. لب گزید که من
گفتمش کیست بنده قد تو
سرو از باغ سر کشید که من
گفتمش کیست بهتر از خورشید
پرده از روی خود کشید که من
گفتمش کیست بی خود از غم تو
گل به تن پیرهن درید که من
غم اومده خونه ی من انگشت رو بر در می زنه .
مهمون نا خونده ی من هر شب به من سر می زنه
باز منو دیوونه نکن اسیر این خونه نکن
تو جنگل خیس چشات دنیامو وارونه نکن
کفترامون خوب یادمه جلد همین خونه بودن
ماهیای قرمز حوض پیش تو دردونه بودن
زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی همنفسی
عمری ز پی مراد ضایع دارم
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد.
---
درون هرچیز در اعماق هستی نیرویی هست که چیزی را می بیند و می شنود که هنوز قادر به درکش نیستیم.
هر آنچه امروز هستیم از سکوت دیروز زاده شده است.
به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلــتـنـگیهــا نـیازمــندیم .
تــرجیهــا۵۰٪ شـکـست خـورده از عــشق بـا یـه کولـه بـار تخربــه تــلخ با یــه قــلب پــر از تــرک .
چه میهمانان قانعی هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت.
---
چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص .
---
تو میگفتی زمانی دور یا نزدیک ؛ فریب زندگی ما را ، مرا از تو ... ترا از من جدا سازد و من باور نمی کردم. تو میگفتی زمان صد چهره افسرده هم دارد ، جهان تنها گرمای محبت نیست و من باور نمی کردم. تو میگفتی و من در گوش تو افسانه می خواندم و افسوس اکنون هر یک جدا از هم ، راهی در پیش رو داریم. ومن تنها تنها بارها از خویش می پرسم :
چــه خـــواهـــی کــــــــــــــــرد؟؟؟
می دونی ادما بین الف تا ی قرار دارند . بعضی ها مثل "ب" برات می میرند،مثل "د" دوستت دارند، مثل "ع" عاشقت می شوند، مثل "م" منتظر می مونند، تا یک روز مثل "ی" یارت بشن .
---
زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشدو من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم چون به یادم می آورد که سنگ نیستم چوب نیستم خشت و خاک نیستم که انسانم
..............................
دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه
دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای
را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست