گر از عشق میشه قصه نوشت میشه از عشق تو گفت...
میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد..
آره از عشق تو دیونگی هم عالمیه...
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ
قدمی، راه محبت پوید
خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست
همه گلچین گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بی فردائیست
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد ـ
نقشه یی شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد ـ
حیله پنهانیست
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست ـ
هر کجا مرد توانائی بر خاک نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست
به که باید دل بست؟
به که شاید دل بست؟
باز منو دیوونه نکن اسیر این خونه نکن
تو جنگل خیس چشات دنیامو وارونه نکن
کفترامون خوب یادمه جلد همین خونه بودن
ماهیای قرمز حوض پیش تو دردونه بودن
زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست
دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه
دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای
را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست