من دلم را به تو دادم
تو ولی دل به هوس
هم نفس بودم وتواما همیشه بی نفس
فکر میکردم که دلت تموم دنیاس واسه من
دلت اما واسه من هیچی نبود جز یه قفس
میگفتم
اما....
نفرین به تو که پر از فریبی
اسمت آشناست اما غریبی
نفرین به تو که سایه دردی
یخ بسته دلت از بسکه سردی
دوستت ندارم دوستت ندارم دوستت ندارم
خبرت هست که از خوبی خود بی خبری
به خدا خوبتر از خوبتر از خوبتری
آدمک آخر دنیا ست بخند / آدمک مرگ همینجا ست بخند / آن خدایی که بزرگش خواندی /
به خدا مثل تو تنها ست بخند / دستخطی که ترا عا شق کرد / شوخی کاغذی ما ست بخند /
فکر کن درد تو ارزشمند است / فکر کن گریه چه زیبا ست بخند
گر تورا با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور تورا بی ما صبوری هست مارا تاب نیست
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشهام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی میکند پرواز
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
اگه نظر ندی الهی تنها بمونی
نه ستاره سرشکی نه مهی نه ماهتابی
نه به دل قرار و صبری
نه به چشم خسته خوابی
شده دل ز غصه خونین
همه جا سکوت سنگین
ز فراق نالم اما
ندهد کسم جوابی
دگر ای سپهر گردون
چه کنی دل مرا خون
نفسی ز آه مانده
چو حباب روی آبی
نه نسیم سرد آبی
نه شرار آفتابی
تو هم ای نگاه گیرا
ز چه بر دلم نتابی
ز چه بر دلم نتابی
چنان باش که به هر کس بتوانی بگویی
«مثل من رفتار کن». کانت
خودشو کشت. نظر بدین دیگه
نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر
شکسته شیشه قلبم ،
کجایی
مرحم دردم
تو را در غربت عشقم غریبانه صدا کردم صدا کردم
تو را هستی شنیدی و گذر کردی مرا آواره و تنها
گدای در به در کردی
از آتش دل شمع طرب را مانم
وز شعله آه سوز تب را مانم
دور ازلب خندان تو ای صبح امید
از ناله زار مرغ شب را مانم
هرگز لبخند را ترک نکن
. حتی وقتی ناراحتی.
چون هر کس ممکن است عاشق لبخند تو شود
نظر فراموشتون نشه
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.
عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست.
چیزی ندارم جز قلبم
خورشید گفتم : گرمی ات را به من بده تا به تو بدهم ، گفت :دستانش گرمای مرا دارند.
به آسمان گفتم : پاکی ات را به من بده ، گفت : چشمانش پاکی مرا دارند .
از دشت سبزی زندگی اش را خواستم ، گفت زندگیت سبز تر اوست .
از دریا بزرگی و آرامشش را خواستم ، گفت : قلبت به اندازه اقیانوس است و آرامشت نیز.
از ما تابندگی صورتش را خواستم ، گفت : وقتی نگاهش می کنم خجل میشوم .
به فکر فرو رفتم من در اقبال دستان گرمت ، چشمان پلکت ، سبزی زندگیت ، بزرگی و آرامش قلبت و صورت
ماهت هیچ ندارم که به تو هدیه کنم جز ....
این ... بگیر نترس ، می تپید برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم
اری اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست روی هر شانه سری وقت وداع میگرید سر من وقت وداع گوشه دیوار گریست
شعری برای تو
گفتی : بمان می خواستم اما نمی شد
گفتی :بخوان ،بغض گلویم وا نمی شد
گفتم که : می ترسم من از سحر
نگاهت گفتی : نترس ای خوب من،امّا نمی شد
گفتی: نگاهم کن ـ ببین ـ
آهسته دیدم راهی نبود از مرز میشد تا نمیشد دست دلم پیش تو رو شد آه ای عشق راز نگاهم کاشکی افشاء نمی شد در ورطه ای از عشق و عقل افتاده بودم چون عشق تو در ظرف عقلم جا نمی شد می خواستم ناگفته هایم را بگویم یابغض می آمد سراغم ،یا نمی شد
گفتی که :تا فردا خداحافظ ولی،آه آنشب نمیدانم چرا فردا نمی شد ؟