من و شمع نیمه جون امشب بس که باریدیم شب به تنگ آمد
خدایا آئینه جانم از غم تنهائی به سنگ آمد
در این شبهائی که میسوزم من به حال تو دیده میدوزم
من چه میسوزم دیده میدوزم
توای شمع واپسین شعله تا سحر چه جانانه میسوزی
سراپا آتش شده جانت در عزای پروانه میسوزی
بیا بیا شمع نیمه جان آشنا به راز شبم توئی
به او بگو قصه مرا همنوای تاب و تبم توئی
چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
که ناگه دامن از من درکشیدی
چه افتادت که از من برشکستی؟
چرا یکبارگی از من رمیدی؟
به هر تردامنی رخ مینمایی
چرا از دیده من ناپدیدی؟
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی
چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی
چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی
نوای عشق بر افروختی چنان در دل
که در زمان علم صبر سر نگون کردی
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل حیرانی و بهت مردم
گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی غم تا فردا
خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدام است غم کجاست
ن ظ ر یادت نره عزیز
متن موزیک وبلاگ
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کارعشق
آزار این رمیده سردر کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
متن قبلی موزیک وبلاگ
ترکم مکن ترکم مکن
مهر خود ازمن کم مکن
ترکم مکن ترکم مکن...
ای غم مرا زین بیشتر
دیوانه در عالم مکن
ترکم مکن ترکم مکن
یارب حدیث هستی ام
سرتا به سر ماتم مکن
خود مانده در این قصه ام
این قصه را مبهم مکن
جامم تهی هر دم مکن
هم خانه ام با غم مکن
ترکم مکن ترکم مکن
سوزم تویی سازم تویی
در سوز وآوازم تویی
پایان گرفته هستی ام
بازا که آغازم تویی
این سوز عشقم کم مکن
هم خانه ام با غم مکن
ترکم مکن ترکم مکن
ترکم مکن ترکم مکن
گیسو میفشان و مرا
درگیر پیچ و خم مکن
وان رشته عمرم چنین
پیچیده و در هم مکن
ترکم مکن ترکم مکن
سکوت مى وزد و درکنار تنهاییم
نشستهام به تماشاى شعله ور شدنم
مجال پرزدنم نیست، بعد ازاین شاید
به آسمان برسد امتداد سوختنم
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
خالق عشق!
خالقم عشق را به من اموخت
اگر عشق گناه است
پس خالقم خود گناه کار است...!
نظر نظر نظر نظر
اسیر غربت بى انتهاى خویشتنم
دیدی گفتم ستاره های آسمونو برات می چینم
تقدیم به تو بهترین گل دنیا
از یاد نبر که از یاد نبردمت!
از یاد نبر که تمام این سالها،
با هر زنگ ِ نا به هنگام تلفن از جا پریدم،
گوشی را برداشتم
و به جا صدای تو،
صدای همسایه ای،
دوستی،
دشمنی را شنیدم!
از یاد نبر که همیشه،
بعد از شنیدن آهنگ ِ «جان مریم»
در اتاق من باران بارید!
از یاد نبر که - با تمام این احوال-
همیشه اشتیاق تکرار ترانه ها با من بودى
همیشه این من بودم
که برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم!
همیشه حنجره من
هواخواه ِ خواندن آواز آرزوها بود!
همیشه این چشم بی قرار...