روز مادر بر تمامی مادران مبارک
آمدی و وجود مقدست بهانه شفاعت شیعیان شد در محشر
سلام بر فاطمه بانوی آب و آیینه
خوش آمدید ریحانه النبی ای یاس کبود مدینه .همسر وفا دار ولایت
با اینکه دنیا و مردمانش میزبانان خوبی
برای شما نبود
میلاد
بانوی دوعالم بر فرزندان و شیعیانشان
مبارک
سلامی برآن یار دیرینه ام
سلامی بر آن بزم کاشانه ام
سلامی برآن نو گل روزگار
سلامی برآن گلشن و گلعزار
کجایی تو ای عشق
کجایی کجا؟
کجایی تو ای یار
کجایی کجا ؟
صفایی ندارد همه زندگی
غمین است و نالان همه بندگی
جوابی نخواهم زتو ای عزیز
کلامی نخواهم زتو ای رفیق
به من حس من نغمه گوید ز تو
به من مینوازد یکی راز تو
به من می سراید یکی شعر تو
به من گوید از تو همه راز تو
به من فاش گوید همه حال تو
همه
حال تو .
احوال تو
ای وای من ای وای من
تا کی شود احوال من
سر گشته و حیران تو
ای وای من ای وای من
تا کی بشوید چشم من
غمهای در فراق تو
ای وای من ای وای من
تا کی زند در سینه ام
چون طبل بر سودای تو
این قلب بی آرامشم
ای وای من ای وای من
می خوانی و میدانی و
احوال این شوریده را
تنها شدم من بی دلیل
گویا کسی تابش نبود
در سینه اش مهری نبود
شوری نبود شعری نبود
آتش زدی با هر نگاه
سوزاندی و مرحم نبود
رفتی دگر ..
خوش باشی و میخوانم وگویم تو را
سفرت سلامت
تو برو
برو
یاور همیشه مومن
غم من نخور که دوری
غم من نخور ....................
شده عادت.
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید،
به خیال خود رهیدی
به خیال خود پریدی
به خیال خود شکستی
به خیال خود تو کشتی
هوس و شهوت مستی
اما .....
اما ..............
نرهیدی.....
نپریدی.....
نشکستی.....
تو نکشتی من بی توقع زار
اما....
تنها با گل گفتم غم خود را
تو ولی ...
تو خود شکستی..
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
تشکر فراوان از همه عزیزان که در طول این یک سال از وبلاگ بازدید داشته اند.
تشکر ۳۰۰۰۰ عدد
یک نکته
>>امید در زندگانی بشر انقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان. " هوگو "<<
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم . شغلم را دوستانم را ، زندگی ام را !
دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود . من از او قطع امید نکردم . در دومین سال سرخسها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود .من بامبوها را رها نکردم.
در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند . اما من باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی که بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می کرد.
خداوند در ادامه فرمود : آیا می دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی . من در تمامی این مدت تو را رها نکردم همانگونه که بامبو ها را رها نکردم .
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن. زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می کنی و قد می کشی !
از او پرسیدم : من چقدر قد می کشم .
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم : هر چقدر که بتواند .
>> گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی ، هر اندازه که بتوانی <<
تو ای پری کجائی
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه مهر نشان گرفته ام
بوی ترا زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
دل من سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
بر آب و آئینه چو مهت جویم
تو ای پری کجائی ؟
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجائی ؟
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
فریاد
ای تنها ای بی تو تنها من
ای با من ای همچو جان با تن
ای نسیم ای بوی پیراهن
ای ز تو چشم دلم روشن
ای دل ای مرغ سحر
شور آواز تو کو ؟
ای شکسته بال و پر
شوق پرواز تو کو ؟
در دل شبهای تار
سوز تو ساز تو کو ؟
موج سرکشم که دل داده ام به دست باد
دل به دریا میزنم تا شوم از خود آزاد
گر چه سردو خامشم
شعله شعله آتشم
گر زبانه بر کشم
هر چه بادا باد
فریاد !فریاد !فریاد !
روزی تو خواهی آمد
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلـــــــم بشویی غمهای روزگـــــاران
تو روح سبز گلـــزار گل شاداب بی خـــار
مرا از پا فکنـــــــده شکســـــتنهای بســیار
تو یاس نو دمیــــــــــــده من گلبرگ تکیـده
روزی آیی کنــــارم که عشق از دل رمیده
تـــرا نادیدن مـــا غــم نباشد کـه در خیلت به از ما کــم نباشـــــد
من از دست تو در عالم نهم روی ،ولیکن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از سوی مهـــــــربانی
اما زمن نبینــــــی دیگر به جا نشـــــــــانی
سلام
خوش آمدی
فقط یک بیت یا یک مصرع یا یک کلمه بنویس تا این شعر کامل شود
دراین دنیای وانفسای وانفسای وانفسا
که بیداران چراغ از کور می دزدند
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough
: آگاه باشید که وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست
love is wide ocean that joins two shores
عشق اقیانوس گسترده ای است که دو ساحل به هم وصل میشود
love is totally forgetting yourself to someone that is always remembering you at all times
عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال شما را به یاد دارد
بی تو گرمایی ندارد خانه ام
بی تو
مهتاب ندارد نوری
خورشید گرمایی ندارد در زندگانیم
بی تو آشنایی نیست در جاده جوانیم
بی تو نیست هیچ جا آشناییم
پر پر شده گلها
باغ و بهاری نیست در گلستان جوانیم
خشکیده رود مهربانی
مهربانی نیست در زندگانیم
اشکی دگر نیست چشمها بسته
خنده دگر نیست لبها بسته
تمام درها بسته بروی زندگانیم
بی تو هیچ نیست
ای امید و شور و هستیم
بیا بمان طلوع تازه
بمان تو در زندگانیم
بلبلی از طرف بستان پر کشید
تا حریم عرش عشق
دیده اش طوفانی و سوزان دل وپردرد و آه
پر میکشید با صد امید و آرزو
چهره ای گلگون زتب
قلبی سراسر درد و رنح
میرفت تا اوج آسمان
تا که جوید عشق خود
اما دریغ
اما دریغ
گشت ولی هیچ نبود
هیچ ندید
خواب و خیالی هم نبود
خواب و خیالی هم ندید
در لاک خود پژمرده شد
افسرده شد
ولی هیچ ندید
هیچ ندید