I Love You More Than Love
بیش از عشق بر تو عاشقم
when I am with you it is as if
آن گاه که با توام
I were a flower opening up my petals life
چو گلی هستم که گلبرگهای زندگی را شکوفا می کند.
when I am with you it is as if
آن گاه که با توام
I were the waves of the ocean
چون امواج اقیانوس هستم
crashing strongly against the shore
که توفنده وسرکش بر ساحل می کوبد.
when I am with you it is as if
آن گاه که با توام
I were the rainbow after the strom
چو رنگین کمانی بعد از توفانم
proudly showing my colors
که پر غرور رنگها یش را نشان می دهد.
when I am with you it is as if
آن گاه که با توام
Everything that is beauiful surrounds us
گویی هر آنچه که زیباست ما را در بر گرفته است.
This is just a very small part of how wonderful I feel when I am with you
این تنها ذره ای ناچیز از احساس والای با تو بودن است.
Maybe the word love was invented to explain
شاید واژه عشق را ساخته اند
the deep all-encompassing feelings That I have for you
تا احسا س چنان عمیق و هزار سوی من به تو را بیان کند.
but somehow it is not strong enough
اما باز هم این واژه کافی نیست.
But since it is the best word that there is
با این همه چون هنوز بهترین است
Let me tell you a thousand times that
بگذار بگویمت هزاران بار که
I love you more than Love
بیش از عشق بر توعاشقم.
بتو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز
میمیرم از پا می افتم
بتو گفتم خودمو میکشم و پر میزنم تو آسمونا
بگو گفتم یا نگفتم
بتو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات
چشمات هم تنهام گذاشتن
حالا من موندم و اشک و بغض و آه
بگو گفتم یا نگفتم
مگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تاره
دیگه جون نداره دستام
آخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود
برای من
برای نفس بریده
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
توچیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
نمی برد خوابم
چه غریب ماندی ای دل .ای دل . ای دل .
حیرت خواهی کرد، که اگر خود را دوست بداری، دیگران نیز دوستت خواهند داشت. هیچکس کسی را که خود را دوست نمی دارد، را دوست ندارد
اگر نمیتوانی به خود عشق بورزی، چه کس دیگری به این کار اهمیت خواهد داد؟
If you love yourself, you will be surprised: other will love you . Nobody loves a person who
does not love himself.
If you cannot even love yourself, who else is going ti rake the trouble?
آلبوم زیبا و جذاب.....
راست کلیک کرده save target as
را انتخاب فرمائید.
متن آهنگ تراک شماره ۷
میدانی ؟
خبرت هست؟
کز صبحگان تا شبانگاه ....
وز شبانگاهان تاسحرگاه...
چشمم در نزدیکها .دردورها
حتی
بیکرانها
از زمین تا کهکشانها
به دنبال تو میگردد
تورا میجوید و
جای پای پر مهرت بر دلم را با اشک
می شوید و با گوشم به نجوا می نشیند
از روی چوماهت .
وز زلف سیاهت
در گوش من داستانها
میسراید....
به دنبال تو میگردد؟
تو را میجوید.
میدانی ؟
خواب را بر چشم من
بیگانه کردی
بیگانه بیگانه.
اما من این بیگانگی را دوست دارم
هیچ خبر داری تو آیا؟
قلبم چنان با یاد تو
بر سینه میکوبد.
آیا صدایش را شنیدی؟
آیا لرزش اندام مرا با کوبش قلبم ندیدی؟
آری عزیز دل
آری
دلم تنگت میشود هردم
نمیدانم خبر داری؟
که هردم در بیکرانها در باغ .در بوستانها
در زمینها
آسمانها
در جستجویت هستم
به یادت هستم
دیوانه ات هستم
فریا د قلبم
چنان کر کرده گوش فلک را
که خودم هم به هراسم
که مبادا صدای نعره های
آتشینش
بیازارد ترا