من عاشقانه تمام لحظه هایم پر از با توبودن است
بوی عطر تو دارد تک تک لحظه های من
اما نمیدانم چگونه از امواج بلند جدایی بگذرم
که عاشقانه هایم را برایت بسرایم
جسم وروح من از من نیست
جسمم بسوی تو در تردد
برای تو د رحرکت
روحم بسوی تو هر لحظه در پرواز
ای خوبترین ای بهترین ای عشق آفرین
دریابم که بی توهیچم
به آسمان نظری کن
ببین کبوتر دلم در هوای تو چگونه در اوج پرواز است
چگونه به دورت میگردد
چگونه نهراسد ز تیز چنگالان پروازی
چگونه فریاد دارد چگونه عاشقانه میخواند
لعنت به این دیوارهای قطور دوری
وجدایی.
ای عشق تو بهشت من
این سوزو این افغان من
این حال من . احوال من
در شب . نخفتن های من
تا صبح . بیداریهای دل
این نوحه خوانی های من
این بیقراریهای دل
این گریه پنهان من
در خلوت تنهای شب
این هدیه های ناب دل
دلتنگی و سودای دل
این اشک چشم این خون دل
این های دل این هوی دل
این شعر تنهایی من
این صبر بی پایان دل
یاد تو و فریاد دل
عطر تو و پروازدل
عشق تو و آتش گرفتنهای دل
بارونیه چشمهای ما
گریه های بی انتها
در لحظه های سرد غم
بازا بیا بازا بیا
ای خوبتر ای خوب من
ای بانی آسایشم
ای ناجی عشق آفرین
مرحم بنه برزخم دل
مرحم بنه بر زخم دل
بازا بیا ..بازا بیا
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند دلم برای کسی تنگ است
تا آمدنت بگذار قصه یافتن تو را برای کسانی که هنوز پی گمشده خود هستند بگویم
بگویم که من تو را میان ستارگان اسمان یافتم
آنجا که هر شب ستارگان ما را برای دیدنشان دعوت می کنند
امشب شب جدائیه بی کسیه
یکی به دادم برسه
یکی به فریاد برسه
تنهاترین مرد زمین
تنهاترین عشق زمین
امشب به آخر میرسه
امشب شب تنهاییه
سر روی زانو میزارم
آخه تو اینجا نیستی و
هق هق های عاشقونه دارم
غزل غزل گریه دارم
غصه نشسته رو دلم
یه دنیا غم تو قلبمه
دلم تنگه برای دیدنت
هنوز برای شونه هات
حرفی نزن چیزی نگو
فقط بزار گریه کنم
میخوام با بارون چشام
فاصله ها رو پر بکنم
ترک ترک دلم شکست
کسی به دادم نرسید
کسی منو اینجا ندید
گریه های تنهایی مو
هیشکی به جز خودم ندید
هیشکی بجز دلم ندید
از هم دیگه جدا شدیم
به راه و رسم زندگی
به راه و رسم سرنوشت
بودن تو یه لحظه بود
رفتن تو همیشگی
حرفی نزن چیزی نگو
فقط بزار گریه کنم
میخوام با بارون چشام
فاصله ها رو پر بکنم
چون به بهار سرکنم ناله زخاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغ دیده ام
تا تو مراد من دهی ، کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی ، من به خدا رسیده ام
bakhtyari music
موزیک بسیار جالب وزیبای بختیاری
یار شی کردو مو هی سیل سره جاش ایکنوم
ایگریوم زه غمش آه ودینداش ایکنم
تا خیالش به سروم ایزنه هر سوو پسین
اینشینوم سر چشمه گله تی داش ایکنوم
یار با رحم تر از یار مو نیس من عالم
ار بخوا جونمه قربون دم پاش ایکنوم
منتهی قاصد بیمروت بی اصل ونسب
الکی حرف چپی زی من دت جاش ایکنوم
همه شو خین ایگریوم نه ایطور که ایگون
از وره ارس تیه خیس جلو جاش ایکنوم
هوکه زی کاره خراب که نبینه روز خش
تا دعامون بگره نرز یه دیگ آش ایکنوم
از اول تقصیر مو بی دل بتو بستوم
تو بت سنگین دلی موبت پرستوم
کی خوی بیای دیارم یو بیده روزگاروم
شو تا سحر بیارم ای گل نازوم
موبی تو خو نداروم تو دادی بیقراروم
کار به کسی نداروم بگو چه سازوم
هر روزکه ایخوی بیای بهانه سیم ایاری
یه روز مثل عسلوار یه رو چی زهر ماری
تویی کس بی کسونوم ولا دردت بجوونم
سی دل تو ایخونوم همه نیازوم
موعاشق تیاتوم هر جا بری مو پاتوم
تا سر ره فزاتوم ای سرو نازوم
پلات مثله کمنده بیتو دلت ایبنده
قلب تو مثله برده سی تو ایسازوم
چند ساله آذگاره خین منه شیشه کردی
درخت زندیمه قطع به ضرب تیشه کردی
نظر فراموش نشود ..
اگر برایتان جالب بود نظر بدهید تا از آرشیو جالب بختیاری استفاده بهینه شود
لینک دانلود:::
راست کلیک و save target as
http://www.filefactory.com/file/578a71/
دیشب نمیدانی چه گرم
سر گرم رازونیاز بودم
با خیالت
دیشب با خیا لت گفتگو ها داشتم
داغ داغ
در شب گفتگو ها ورازها با خیالت داشتم
ناگاه
شکست!!!!
شکست!!
بغضم در این رازها و گفتگوها
امان از بغض بد موقع
گفتگو ها تر شدند
رازها هم بر ملا
امان از بغض بی موقع
دیشب که آمدی.
همه چیز شکوفا شد
حتی گلهای خشک گلدان دلم
حتی گلهای غمم
غم رفت و تاریکی هم
آمدی کنارم نشستی
به من زل زدی
با چشمان خیسم
و هق هق آهنگینم
برایت شروع به سخن گفتن کردم
گفتم که بی تو چکنم
گفتم که دلم برایت تنگ شده
گفتم که تو همراه منی
گفتم که تو مال منی
اشک در چشم تو لرزید
شب بر عشق تو گریان شد
لحظه ها ی درد میگذشت
اما بی درد
با دستان بی جانم قطره اشکی
که روی گونه ات جاری شده بود را
پاک کردم
با چشمان زیبایت
که دنیایی از عشق بودو امید
روشنایی بود و نوید
با من سخن گفتی
گفتی:اما بی صدا
سکوت سکوت سکوت
وسکوت کردی
اما سکوت عاشقانه ای بود و قشنگ
پر از خاطره
پر از عطر خوشبوی بودنت
گفتم دوستت دارم .
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم
ای که با ناز نگاهت دلم و دیونه کردی
پا گذاشتی توی سینم توی قلبم خونه کردی
ای که وقتی تو رو دیدم دل تنهام زیر و رو شد
با تو بودن تو رو داشتن واسه من یه آرزو شد
طفلی قلب عاشق من به خودش میگفت همیشه
آرزوی با تو بودن یه روزی راست راسی میشه
ولی آرزوم بزرگ بود تو به یاد من نبودی
من با تو بودم همیشه ولی تو با من نبودی
تا تو رد می شدی قلبم از تو سینه کنده میشد
میومد پشت چشمامو منتظره یه خنده میشد
تو که اخم میکردی سنگدل قلب عاشقم می ترسید
همش از ترس جدایی حیونی دلم میلرزید
من که عاشق تو بودم چرا عشقم رو ندیدی
مدتی هست در آزارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو
داغ عشق تو بلب دارم و میدانی تو
شده ای همه هستی وزندگی من
نمیدانی تو ؟؟؟؟
زیبایى دنیا را
پرواز در هواى خیال تو دیدنى ست
غمینم و تنها
به خلوت شبها
شکسته دلم را
جدایی تو
چوشعله لرزان
چو آتش سوزان
شرر زده بر جان جدایی تو
نه برق امیدی
نه نور نویدی
نه صبح سپیدی
در این شب غم
به جان زده آذر
قرار تودیگر
دلم شده یک سر لبالب غم
چه چاره کنم با جدایی تو
در آتش آهم دو دیده به راهم
که بی تو اسیر سکوت شبم
بیا به کنارم ببین شب تارم
بیا که دگر جان بود به لبم
آتشی زده در دل من به خدا
از برای دلم شده درد و بلا
جدایی تو
دلم برات تنگ شده جونم
تو هستی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه من
تو هستی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته ی من
بغض ترانمو شکستم
میخوام بگم عاشقت هستم
توعین ناباوری یک شب
خالی گذاشتی هر دو دستم
بی تو میمیرم
وقتی نیستی کنارم
غمگین و بیقرارم
مثل یه ابر تیره
دلم میخواد ببارم
چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی
چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی
چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی
نوای عشق بر افروختی چنان در دل
که در زمان علم صبر سر نگون کردی
رفتی..
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
دیدمت که آمده بودی با شور و شوق فراوان برای خداحافظی .
این جمله را چندین بار برایم گفته بودی .
اما با شنیدن این کلمه بغضی سنگین و خفه کننده گلویم را میفشرد.
و بعد از مدت کوتاهی این بغض سخت و سنگین مبدل به اشکهای سیل آسا میشد
تا اینکه این خیال و وهم به حقیقت پیوست..
به حقیقتی تلخ و جانکاه
و آن لحظه تلخ از راه رسید.
و تو آمده بودی برای رفتن.
یارای حرکت نداشتم
نازنینم..
سروده بودم برایت
یه جور برو نبینمت
میمیره دل می افته خونم گردنت
اما تو میرفتی
بدون توجه به اینکه
من هم میرفتم
تو برای زندگی خودت
من به اعماق غم و هجر و درد و دوری
که ناگهان صدای ترکیدن بغضی غریب بگوش رسید و در هق هق ناله های
حزین غم غوطه خورد
اما چون خیلی دوستت داشتم
صدای گریه هایم را با صدای خنده مخلوط کردم
که ببینی هنوز با تو شادم
بغض وآهم را با نوای دل انگیز شعرمان توامان برایت پنهان کردم
تا که دلتنگ نروی
وصدای عاشقانه بگذار سر به سینه من را ازصدای بلند گوی رادیو زیاد کردم
تا ببینی هنوز با تو به آهنگمان گوش میکنم
اما تو به هیچکدام توجهی نداشتی و اشکهای طوفانی مرا ندیدی
صدای هق هق گریه هایم را نشنیدی
صدای ضجه زدنهایم را نشنیدی
التماسهای بچه گا نه و معصومانه ام را در من خاموش کردی
کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل
سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و
چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!
که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!!
ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود
که سادگی ام را باور نکردی !
اما این را بدان فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم .هنوز محتاج
توام و برای تو مینویسم گل خوشبوی زندگیم..
حرف بزن ای مهربون .... منو از خودت بدون.. منو از خودت بدون
وقتی میگی همین روزا میخوام برم ...... به یک سفر
اسم سفر رو میاری دق میکنم از این خبر
یه جور برو نبینمت
یه جور برو نبینمت
میمیره دل می افته خونم گردنت.
بی تو هم دریای بی آرام دل شاید به طوفانم کشاند یا براند
بعد از تو هم در بستر غم میتوان خفت
هدیه
هدیه ات والاترین نغمه هاست
نغمه هایت خوشترین افسانه هاست
ای بهار عمر ای روح هستی
هدیه ای دادی بزرگ و چاره ساز
از پی اش آرامشی عاشق نواز
لیک این جای خود و تو در قلب و روح و هستیم
هدیه ات اندک تسلی بخش افغانم بود
هدیه ات رو ح مرا ...قلب مرا...اشک و آه و فریاد مرا
اندکی آرامش است..
اما .............
اما ............
نه .... نه ......
بیتابم و .............. بیتابتر ..