وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
میدانی ؟
خبرت هست؟
کز صبحگان تا شبانگاه ....
وز شبانگاهان تاسحرگاه...
چشمم در نزدیکها .دردورها
حتی
بیکرانها
از زمین تا کهکشانها
به دنبال تو میگردد
تورا میجوید و
جای پای پر مهرت بر دلم را با اشک
می شوید و با گوشم به نجوا می نشیند
از روی چوماهت .
وز زلف سیاهت
در گوش من داستانها
میسراید....
به دنبال تو میگردد؟
تو را میجوید.
میدانی ؟
خواب را بر چشم من
بیگانه کردی
بیگانه بیگانه.
اما من این بیگانگی را دوست دارم
هیچ خبر داری تو آیا؟
قلبم چنان با یاد تو
بر سینه میکوبد.
آیا صدایش را شنیدی؟
آیا لرزش اندام مرا با کوبش قلبم ندیدی؟
آری عزیز دل
آری
دلم تنگت میشود هردم
نمیدانم خبر داری؟
که هردم در بیکرانها در باغ .در بوستانها
در زمینها
آسمانها
در جستجویت هستم
به یادت هستم
دیوانه ات هستم
فریا د قلبم
چنان کر کرده گوش فلک را
که خودم هم به هراسم
که مبادا صدای نعره های
آتشینش
بیازارد ترا
کتاب شعر دلتنگی هابرای او...
بسیار زیبا و خواندنی همراه با عکسهای زیبا
در ۲۶ صفحه با فرمت پی. دی .اف
حجم دانلود ۴۴/۱مگ
http://h1.ripway.com/rasool/ketabesher1.pdf
اگه از تو ننوشتم ،
فکر نکن سرم شلوغه
توی زندگی یه وقتا ، تنهایی رمز عبوره
اگه از چشمات گذشتم ،
فکر نکن عاشق نبودم
مطمئن باش توی دنیافقط دل به تو سپرده بودم.
گفتم همه دردم.... همه رنجم
گفتی: دوایش با من
گفتم: به عشقمون قسم
گفتم: به هر دومون قسم
همش برات دلواپسم
همش برات در آتشم
همش...
همش تو فکرمی
آره.
همش تو قلبمی تو روحمی
قرار نبود اینجور بشه
یهو بشی همه کسم
قرار نبوداینجور بشه
یهو بشی یه شعر ناب
یهو بشی یه حس ناب
یهو بشی
همه ی
بودمن و نبود من
بری به عمق جون من
بری تو هستی وتو خون من
راستی چی شد؟
این جوری شد
اخه چرا اینجوری شد
تو بگو چرا اینجوری شد
آخه بی تو من خرابم در درد و عذابم
آره در رنج و عذابم
آخه چرا اینجوری شد
این جوری عاشقت شدم
اینقدر عاشقت شدم
شاید بگم تقصیر تست
کم بشه از جرم خودم
کم بشه از جرم خودم
دانی که چونم امروز؟
سرخوشم سرخوش ومست
دانی کجایم امروز؟
در اوج آسمانها پرواز به بیکرانها
دانی چرا که سرخوش .رفتم به بیکرانها
رفتم که فاش گویم
رمز و رموز عشقت در گوش هر ستاره
رفتم نسیم عطرت
پاشم به هر کرانه
رفتم که تا به فریاد
گویم به کهکشانها
سرخوشم سرخوشم سرخوش ومست
تا قصه عشق گفته باشم در گوش هر ستاره.
چشم درراهــــــــــــــــــــــــــــم زودتربیا
بیا
ای صدای گرم عـــــــــــــــــــــشق
که چندی است شور زندگی را
درگوشم زمزمه می کنی
بیا تا باتو جوانه زنم
باتو سبز شوم
چنا ن بهار
فقط باتو می گویم
خسته ام .............. خسته
ازهمه کس وهــــــــــــــــــــمه چیز
جز...................................... تو
تو
تو و دل شوره ها یــــــــــــــــــــــــــــــــــت
تو ونوا زش ها یت
تو و گرمی دستهای مهربانت
ای قدیمی ترین
ای ماندگار ترین عشق
دوستت دارم
بی بهانه وبسیا ر
زودتر بیا ...........
گلدا ن دل روبه خشکی است
تمام لحظه های من
تمام این وجود من
تمام این سرود من
تمام گفته های من
همه ی بود من و نبود من
باتو پره باتو پره
پره از عطر و بوی تو
پره از نگاه نازنین تو
پره از تمام خوبیهات
پره از تمام بودنت
خداوندا خدایا
تو میدانی که او را دوست دارم
تو خبر داری که تمام لحظه هام
تمام فکر من
تمام ذکر من
همه عشقه همه عشق
همه شوره همه شور
خدایا من گنه کارم
گنه کار
چرا؟؟؟؟
در سکوتم
در نیازم
در نمازم
به جای تو همه اوست
نمیدانم چرا توآفریدی
عشق را
نمیدانم چرا تو آفریدی
این رنج جانکاه
نمیدانم چرا آفریدی
دوست داشتن را
ولی نازم به تو
چون!!!
آفریدی حیاتی را که در آن
مرگ را با ولادت
خون سرخ را با شهادت
چشمه جوشان سخاوت
این حقیقت این حکایت
این سبد گلهای نازت
به تبسم به نگاهی
همه رازی میشود
آنهم چه رازی
که همه مانده در ان راز
گرفتار
چند آلبوم بسیار زیبا از هنرمند توانا در موسیقی
علیرضا قربانی
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کارعشق
آزار این رمیده سردر کمند را
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
........................................................
........................................................
البوم زیبای باران عشق
تورا آن لحظه اول
تورا آن لحظه دیدار
تورا آن لحظه ای را که شرر
بر جان و تن انداخت
که خاکستر بشداین جسم و جانم
زین افسانه بیدار
دیدم.
به خود گفتم:
این سرو سهی
این قامت بیدار بلند
این رخ پاکتر از گل
این دو چشم زیبا
این شراب ناب هستی
این زگل پیدای هستی
این طلوع ناب خورشید
این آمده از باغ بهشت
اینجا چه کند؟
جای او اینجا نیست
جای او در جان و در جانان بود
جای او در قلب وایمانم بود