زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

تصاویری ازمنطقه زیبای کوهرنگ شهرکرد.

دشت لاله های واژگون وآبشار زیبای روستای شیخ علیخان کوهرنگ.

IMG_0042 copy.jpg

IMG_0031 copy.jpg

 

شعر شناسی ...این شعر از کیست؟؟؟

این شعر از کیست؟؟؟

روزکی چند در جهان بودم

بر سر خاک باد پیمودم

ساعتی لطف و لحظه ای در قهر

جان پاکیزه را بیالودم

با خرد را به طبع کردم هجو

بی خرد را به طمع بستودم

آتشی  بر فروختم از دل

آب دیده ازو بپالودم

با هوای های حرص وشیطانی

ساعتی شادمان نیاسودم

آخرالامر چون بر آمد کار 

رفتم و تخم کشته بدرودم 

کس نداند که من کجا رفتم

خود نمیدانم که من کجا بودم

 

انتهای دوست داشتن تنهاییست

انتهای دوست داشتن تنهاییست"

لبهای شیرینت امروز برایم چه تلخ شد

چه بود گفتی نازنینم

توعشق باشکوهم را چه بیرحمانه شلاق زدی

تسلیم تسلیم

تنها با روحی خرد

جسمی خسته و کاسته

دردی فزون یافته

همواره اندوهی به وسعت هزاران چشم

عمری شنیدن از زبانهای زهرالود

اماج چشمهایی که شستن نمی دانند

تنها برای با تو بودن

امروز گفتی نهایت عشقم چیست تنهایی

از همین حالا تنهایی به قلبم می تازد

امپراتور جغرافیای قلبم بودی

اما

همواره دوستت دارم وطن فروش

شاید حق باتوست

انتهای دوست داشتن را میگویم

فریدون مشیری

فریدون مشیری

فریدون مشیری در سال 1305 در تهران چشم به جهان گشود دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در مشهد و تهران به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت
اما آن را ناتمام رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به حرفه روزنامه نگاری داشت از همان جوانی وارد فعالیت مطبوعاتی شد کار وی خبرنگاری و نویسندگی بود 30 سال در این زمینه کار کرد و سالها عضویت هیات تحریریه سخن روشنفکر سپید و سیاه چند نشریه دیگر را داشت
در سال 1324 به عنوان کارمند در وزارت پست و تلگراف و تلفن کار می کرد در سال 1350 به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال 1357 بازنشسته شد
در سال 1333 ازدواج کرد و کنون دو فرزند به نامهای بابک و بهارک از او به یادگار مانده است   

شعر کوچه از شاعرگرانقدر ایران

کوچه

بی تو مهتاب شدم باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خللوت دلخواسته گشتیم
 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
 همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
 تو به سنگ زدی من رمیدم نه گسستم
بازگفتم که نتو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامناندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم ...ـ
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...

دو قلب دارد

 

آدمی دو قلب دارد.
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حظورش بی خبر.
قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه
و گاهی هم از دست می رود...

با این دل است که عاشق می شویم
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...


اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود
و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد
این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شود
از دست هم نمی رود


زلال است و جاری
مثل رود و نسیم
و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد

این همان قلب است که وقتی تو
نفرین می کنی او دعا
می کند
وقتی تو بد می گویی و
بیزاری او عشق
می ورزد
وقتی تو
می رنجی او می بخشد...


این قلب کار خودش را می کند
نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت
نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی


و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
به خاطر قلب دیگرشان
به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند....

 

«عشق»

 

«عشق»
عشق فلسفه روح غنی
عشق عادت قلبای سخی
عشق آیینه آب روان
عشق آتشکده قلب جوان
عشق پرواز دو پرنده
عشق همراز سوزنده
عشق همنفس دا
عشق سازد و همدل
عشق ساقی هستی
عشق یاغی مستی
عشق بازار حراج
عشق حرکت امواج
عشق حضور همراه
عشق همسفر راه
عشق رمیدن دلها
عشق شکفتن گلها
عشق شکستن ضابطه ها
عشق پیوستن عاطفه ها
عشق یک روح در دو تن
عشق ما هستیم نه من
عشق لذت بخشش
عشق بانوی سرکش
عشق ما من عاشق
عشق راز خلایق
عشق عروج عاشق
عشق مهد شقایق
عشق حجت دلست
عشق همراه منست
عشق آشیان پرندست
عشق سایبان منست

 

تصویر

عکسهای قشنگ که با دوربینم گرفتم استفاده بک گراند

خنده... خنده... اس ام اس

 

وقتی صدای اس ام اس میاد ، معنی اش این نیست که اس ام اس داری ، معنی اش اینه که یکی به فکرته....

تولد دومین گوسفند شبیه سازی شده مبارک...!! تو دیگه تنها نیستی!!!!!

از ترکه می‌پرسن: قبله کدوم طرفه؟ میگه: کجا بهتون آدرس دادن؟

تو را به اندازه موهای سرم دوست دارم (از طرف حسن کچل)

دوست دختره لره بهش میگه : اگه توجه کنی میبینی که  نگام  باهات حرف میزنه... لره میگه پس اینقدر پلک نزن ، صدات قطع و وصل میشه

تنها یادگاری (( ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ ¥ )) این آخرین چیزیه که از تو برام مونده، جای پاهات رو دیوار اطاقم، یادت به خیر، عجب مارمولکی بودی

به لره میگن اگه رئیس جمهور شدی اولین کارت چیه ؟ میگه اول دست خودم را توی شرکت نفت بند میکنم

به ترکه میگن اقا شما ترکی؟ترکه میگه چیه سرطان که نیست خوب میشم

دو چیز هیچ وقت از یاد آدم نمیره ، دوستای خوب و روزای خوب . حالا یه چیز هیچ وقت از دل آدم نمیره ، روزای خوبی که با دوستای خوب گذشت .

به یکی میگن: یک جمله بگو که توش سه تا دروغ باشه !!!میگه: دانشگاه آزاد اسلامی

یه نفر... یه جایی ... یه وقتی... تمام آرزوش لبخند تو بود . پس یه جایی... یه وقتی ... با یک لبخند یادش کن

فحش ترکی : وقتی با من حرف میزنی صداتو نشنوم ..بعدش از جلو چشمام خفه شو.

هر انسانی لبخندی از خداست ، تبریک به تو که زیباترین لبخند خدایی.

 فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را چرا آفریدی؟ خداوند گفت:غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد

لوتی ترین اس ام اس سال: قرمزی چشمتیم ، نفازولین بریز ،فنا شیم

 برنامه های 24 ساعت آینده تلویزیون جمهوری اسلامی ایران : عناوین برنامه ها : شبکه 1 : کودکان مظلوم فلسطینی در یک نگاه - شبکه 2 : فلسطین و مشکلات آن در خاور میانه - شبکه 3 : برنامه اسراییل خره گاو منه - شبکه 4 : فلسفه به وجود آمدن اسراییل خرترین رژیم دنیا - شبکه 5 : چگونگی تشکیل جنبش حماس - شبکه 6 : خبرهای فلسطین و لبنان - شبکه 7 : فیلم مستند از زندان های اسراییل - شبکه 8 : آمریکا + اسراییل =یه مشت آدم گوسفند.... بشینید و از این تنوع برنامه ها لذت ببرید

ترکه داشته  خاطره تعریف میکرده ، میگه ما سال 42 با دو نفر دعوامون شد ، البته  اون موقع 2 نفر خیلی بودا

از بم که خرابتر نداریم ، بمتم

می دونی فاصله بین انگشتات واسه چیه ؟ واسه اینه که یه نفر دیگه با انگشتاش این جای خالی را پر گنه . پس به دنبال دستی بگرد که تا ابد بتونه دست تو بگیره

 اگه یه وقت احساس کردی توی یه اتاق تنگ و تاریک گیر کردی و دیوار اتاق مدام عقب و جلو میره
و از اون خون می چیکه اصلا نترس چون تو قلب منی

افسوس ...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی می کنیم ، آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه ه ه ه ه می کشیم

زندگی قشنگه اگه با تو باشه... مرگ قشنگه اگه برای تو باشه... دلتنگی قشنگه اگه به خاطر تو باشه... من قشنگم اگه با تو باشم... اما تو هر کار بکنی قشنگ نمیشی پس بیخود زور نزن

مرگ از زندگی پرسید چرا من تلخم و تو شیرینی؟

زندگی در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقیقت

 

اگه یه پروانه اومد رو دستت نشست تعجب نکن چون من آدرس زیباترین گل دنیا را دادم

 

اگه یه وقت دلتون برام تنگ شد میتونید متن زیرو بخونید..................

........................................................دیدی چه زود دلت برام تنگ شد؟

نظر یادت نره

 

در گیر ودار حادثه

در گیر ودار حادثه تنها نمی شود

دیریست بغض سرد زمین وا نمی شود

اینجا همیشه عادت مردم به مردن است

اینجا شبیه من وتو پیدا نمی شود

یک ذره عشق تا به سر آغاز خود رسند

حتی نصیب مردم اینجا نمی شود

باید به فکر رد شدن از این همیشه بود

باید به فکر حادثه.....اما نمیشود

راهیست تا همیشه ی این درد شط خون

صدها هزار قطره که دریا نمی شود

هر کس رسید تا تب خورشید مرده باد

این شام تلخ یخزده فردا نمی شود

باید قبول کرد همین است سرنوشت

باید قبول کرد همین تا نمی شود

IMG_0008 copy.jpg