زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

تنها ماندم

تو ای پری کجائی

شبی که آوای نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم
نشانه ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
من همه جا پی تو گشته ام
از مه مهر نشان گرفته ام
بوی ترا زگل شنیده ام
دامن گل از آن گرفته ام
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی
دل من سرگشته ی تو
نفسم آغشته ی تو
به باغ رویاها چو گلت بویم
بر آب و آئینه چو مهت جویم
تو ای پری کجائی ؟
در این شب یلدا ز پی ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجائی ؟
مه و ستاره درد من میدانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل وا شو
تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی
از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی

 

فریاد

ای تنها ای بی تو تنها من
ای با من ای همچو جان با تن
ای نسیم ای بوی پیراهن
ای ز تو چشم دلم روشن
ای دل ای مرغ سحر
شور آواز تو کو ؟
ای شکسته بال و پر
شوق پرواز تو کو ؟
در دل شبهای تار
سوز تو ساز تو کو ؟
موج سرکشم که دل داده ام به دست باد
دل به دریا میزنم تا شوم از خود آزاد
گر چه سردو خامشم
شعله شعله آتشم
گر زبانه بر کشم
هر چه بادا باد
فریاد !فریاد !فریاد !

روزی تو خواهی آمد

روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلـــــــم بشویی غمهای روزگـــــاران
تو روح سبز گلـــزار گل شاداب بی خـــار
مرا از پا فکنـــــــده شکســـــتنهای بســیار
تو یاس نو دمیــــــــــــده من گلبرگ تکیـده
روزی آیی کنــــارم که عشق از دل رمیده
تـــرا نادیدن مـــا غــم نباشد کـه در خیلت به از ما کــم نباشـــــد
من از دست تو در عالم نهم روی ،ولیکن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از سوی مهـــــــربانی
اما زمن نبینــــــی دیگر به جا نشـــــــــانی

 

با همدیگر بسرائیم...

سلام

خوش آمدی

فقط یک بیت یا یک مصرع یا یک کلمه بنویس تا این شعر کامل شود

دراین دنیای وانفسای وانفسای وانفسا

که بیداران چراغ از کور می دزدند

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تقدیم به .......

 

when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough 

: آگاه باشید که  وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست

love is wide ocean that joins two shores 

عشق اقیانوس گسترده ای است که دو ساحل به هم وصل میشود 

love is totally forgetting yourself to someone that is always remembering you at all times

عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال شما را به یاد دارد

 

سروده ها......

 

بی تو گرمایی ندارد خانه ام

بی تو

 مهتاب ندارد نوری

خورشید گرمایی ندارد در زندگانیم

بی تو آشنایی نیست در جاده جوانیم

بی تو نیست هیچ جا آشناییم

پر پر شده گلها

 باغ و بهاری نیست در گلستان جوانیم

خشکیده رود مهربانی

 مهربانی نیست در زندگانیم

اشکی دگر نیست چشمها بسته

خنده دگر نیست لبها بسته

تمام درها بسته بروی زندگانیم

بی تو هیچ نیست

ای امید و شور و هستیم

بیا بمان طلوع تازه

بمان تو در زندگانیم

 

 
 

بلبلی از طرف بستان پر کشید

تا حریم عرش عشق

دیده اش طوفانی و سوزان دل وپردرد و آه

پر میکشید با صد امید و آرزو

چهره ای گلگون زتب

قلبی سراسر درد و رنح

میرفت تا اوج آسمان

تا که جوید عشق خود

اما دریغ

اما دریغ

گشت ولی هیچ نبود

هیچ ندید

خواب و خیالی هم نبود

خواب و خیالی هم ندید

در لاک خود پژمرده شد

افسرده شد

ولی هیچ ندید

هیچ ندید

 
 
 
 

سروده..............//

 

 

وقتی قدم گذاشتی .

وقتی تو آمدی

بهار از ره رسیده بود

تا مژده تورا دهد

وقتی تو آمدی

پرستو در پهنه آسمان دلم پر می کشید

وقتی تو آمدی

طبیعت برایت آغوش باز  میکرد

سبزه های سبز  را برایت ناز میکرد

وقتی تو آمدی

بهار بهار شد

گلهای بهاری خرمن خرمن

در تن من روئید

وقتی تو آمدی

دنیا رنگی دگر گرفت

ای بهارین چهره

خوش قدم گذاشتی.

 

 

سلام ای روح نسیم

ای رنگ گل سرخ

ای سبز تر از سبزه به باغ

ای پاکتر از جان و جان

ای تو مرا جان

ای همه خوبی

ای همه گفتارت خوش

ای بداد دل رسیده

تو مرا یاور باش

 

 

کنار پنجره تنهائیهایم نشسته ام

با یادت به دور دستها خیره ام

پرستوی عشق را نظاره گرم

بی هدف بال به هرگوشه میساید

در پهنه آسمان آبی جز پرستوی عاشق چیزی نیست

بدنبال گمشده اش میگردد

در حزن آلود صدایش بغضی

خفته در ناباوری

صدایش مثل دلش گرفته

از اوج به زیر می اید

در باغچه کوچک دل چرخی میزند

شاخه گلی میبیند

گرد گل مثال پروانه و شمع

میگردد

کنار گل زمزمه میکند

آوازی سوزان سر میدهد

تو سر گذشت من نبود

جز غم و دلشکستگی

عمری گذشت و از تنم هنوز نرفته خستگی

از دست روز و روزگار خسته و دلگیر منم

من هم با چشمی پر اشک

بیاد تووعشق زمزمه گرم

تو گیر و دار عاشقی وقتی که سر خورده  شدم

منم با برگهای خزون ریختم . پژمرده شدم

خوشبختی با پرنده ها پر زد و رفت تو آسمون

اونقدر دور شد که از او نه نامی موند و نه نشون

گوش فلک نمی شنید دل هر چه فریاد میکرد

گوش فلک نمی شنید دل هر چه فریاد میکرد

 

 

ما که دلتنگ شدیم

: خسته و بیرنگ شدیم

درحریم عاشقان سخت تر از سنگ شدیم

دراسمان عشق من تکه ای از ابرنبود

ماه نبود هور نبود

گل نبود  باغ نبود  سبزه نبود

نغمه شادی نبود

خبرازبوی بهاران که نبود

روزروشن

شب مهتاب نبود

تو نبودی جانا هیچ نبود

زهمین بسکه دلتنگ شدیم

خسته و بیرنگ شدیم

سنگ شدیم