زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

bakhtyari music

 

bakhtyari music

موزیک بسیار جالب وزیبای بختیاری

یار شی کردو مو هی سیل سره جاش ایکنوم

ایگریوم زه غمش آه ودینداش ایکنم 

تا خیالش به سروم ایزنه هر سوو ‍پسین 

اینشینوم سر چشمه گله تی داش ایکنوم 

یار با رحم تر از یار مو نیس من عالم

ار بخوا جونمه قربون دم پاش ایکنوم 

منتهی قاصد بیمروت بی اصل ونسب 

الکی حرف چپی زی من دت جاش ایکنوم 

همه شو خین ایگریوم نه ایطور که ایگون 

از وره ارس تیه خیس جلو جاش ایکنوم 

هوکه زی کاره خراب که نبینه روز خش 

تا دعامون بگره نرز یه دیگ آش ایکنوم

از اول تقصیر مو بی دل بتو بستوم

تو بت سنگین دلی موبت پرستوم

کی خوی بیای دیارم یو بیده روزگاروم

شو تا سحر بیارم   ای گل نازوم

موبی تو خو نداروم   تو دادی بیقراروم

کار به کسی نداروم بگو چه سازوم

هر روزکه ایخوی بیای بهانه سیم ایاری

یه روز مثل عسلوار یه رو چی زهر ماری

تویی کس بی کسونوم ولا دردت بجوونم

سی دل تو ایخونوم همه نیازوم

 موعاشق تیاتوم هر جا بری مو پاتوم

تا سر ره فزاتوم ای سرو نازوم

پلات مثله کمنده بیتو دلت ایبنده

قلب تو مثله برده سی تو ایسازوم

 چند ساله آذگاره خین منه شیشه کردی

درخت زندیمه قطع به ضرب تیشه کردی

نظر فراموش نشود  ..

اگر برایتان جالب بود نظر بدهید تا از آرشیو جالب بختیاری استفاده بهینه شود

لینک دانلود:::

راست کلیک و save target as

 

 http://www.filefactory.com/file/578a71/

 

 

سزوده ها.. بی تو چکنم؟؟؟؟؟؟؟

 

دیشب نمیدانی چه گرم

سر گرم رازونیاز بودم

با خیالت

دیشب با خیا لت گفتگو ها داشتم

داغ داغ

در شب گفتگو ها ورازها با خیالت داشتم

ناگاه

شکست!!!!

شکست!!

بغضم در این رازها و گفتگوها

امان از بغض بد موقع

گفتگو ها تر شدند

رازها هم بر ملا

امان از بغض بی موقع

 

دیشب که آمدی.

 همه چیز شکوفا شد

حتی گلهای خشک گلدان دلم

حتی گلهای غمم

غم رفت و تاریکی هم

آمدی کنارم نشستی

به من زل زدی

با چشمان خیسم

و هق هق آهنگینم

برایت  شروع به سخن گفتن کردم

گفتم که بی تو چکنم

گفتم که دلم برایت تنگ شده

گفتم که تو همراه منی

گفتم که تو مال منی

اشک در چشم تو لرزید

شب بر عشق تو گریان شد

لحظه ها ی درد میگذشت

اما بی درد

با دستان بی جانم قطره اشکی

که  روی گونه ات جاری شده بود را

پاک کردم

با چشمان زیبایت

که دنیایی از عشق بودو امید

روشنایی بود و نوید

با من سخن گفتی

گفتی:اما بی صدا

سکوت سکوت سکوت

وسکوت کردی

اما سکوت عاشقانه ای بود و قشنگ

پر از خاطره

پر از عطر خوشبوی بودنت

گفتم دوستت دارم .

 

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم

ای که با ناز نگاهت     دلم و دیونه کردی

پا گذاشتی توی سینم     توی قلبم خونه کردی

ای که وقتی تو رو دیدم     دل تنهام زیر و رو شد

با تو بودن تو رو داشتن     واسه من یه آرزو شد

طفلی قلب عاشق من     به خودش میگفت همیشه

آرزوی  با  تو  بودن      یه روزی راست راسی میشه

ولی آرزوم بزرگ بود     تو به یاد من نبودی

من با تو بودم همیشه     ولی تو با من نبودی 

تا تو رد می شدی قلبم     از تو سینه کنده میشد

میومد پشت چشمامو     منتظره یه خنده میشد

تو که اخم میکردی سنگدل     قلب عاشقم می ترسید

همش از ترس جدایی     حیونی دلم میلرزید

من که عاشق تو بودم     چرا عشقم رو ندیدی

مدتی هست در آزارم و میدانی تو

به کمند تو گرفتارم و میدانی تو

از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو

داغ عشق تو بلب دارم و میدانی تو

 

شده ای همه هستی وزندگی من

نمیدانی تو ؟؟؟؟

 

 i love you

 

غمگنانه های دل..

 

زیبایى دنیا را
تنها آن لحظه که به چشمان تو نگریستم دریافتم ؛
و از آن پس هیچ لحظه اى از عمرم بدون اندیشه تو سپرى نشد .
اگر عمر من تنها یک شب باشد ،
آرزو دارم همان یک شب را با تو بگذرانم .
عزیز من !
این دنیا تنها هنگامى زیباست ، که در کنار تو باشم ...

پرواز در هواى خیال تو دیدنى ست
حرفى بزن که موج صدایت شنیدنى ست
شعر زلال جوشش احساس هاى من
از موج دلنشین کلام تو چیدنى ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت ، چکیدنى ست
خم شد ؛ شکست پشت دل نازکم ولى
بار غمت ... عزیز تر از جان ... کشیدنى ست
من در فضاى خلوت تو خیمه مى زنم
با بال هاى عشق تو پرواز دیدنى ست

 

غمینم و تنها
به خلوت شبها
شکسته دلم را
جدایی تو

چوشعله لرزان

چو آتش سوزان

شرر زده بر جان جدایی تو

نه برق امیدی
نه نور نویدی
نه صبح سپیدی
در این شب غم
به جان زده آذر

قرار تودیگر

دلم شده یک سر لبالب غم

چه چاره کنم با جدایی تو

در آتش آهم دو دیده به راهم
که بی تو اسیر سکوت شبم
بیا به کنارم ببین شب تارم
بیا که دگر جان بود به لبم
آتشی زده در دل من به خدا
از برای دلم شده درد و بلا
جدایی تو

 

دلم برات تنگ شده ...

دلم برات تنگ شده جونم

تو هستی تمام هستی و مستی و راستی و تمام قصه من
تو هستی سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهای بسته ی من

بغض ترانمو شکستم
میخوام بگم عاشقت هستم
توعین ناباوری یک شب
خالی گذاشتی هر دو دستم

بی تو میمیرم

وقتی نیستی کنارم
غمگین و بیقرارم
مثل یه ابر تیره
دلم میخواد ببارم

 

 

چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی

 
 

چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی

چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی


چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی

چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی


نوای عشق بر افروختی چنان در دل

که در زمان علم صبر سر نگون کردی

 
 
 
 

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل

 

رفتی..

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل

 

دیدمت که آمده بودی با شور و شوق فراوان برای خداحافظی .

این جمله را چندین بار برایم گفته بودی .

اما  با شنیدن این کلمه بغضی سنگین و خفه کننده گلویم را میفشرد.

و بعد از مدت کوتاهی این بغض سخت و سنگین مبدل به اشکهای سیل آسا میشد

تا اینکه این خیال و وهم به حقیقت پیوست..

به حقیقتی تلخ و جانکاه

و آن لحظه تلخ از راه رسید.

و تو آمده بودی برای رفتن.

یارای حرکت نداشتم

نازنینم..

سروده بودم برایت

یه جور برو نبینمت

میمیره دل می افته خونم گردنت

اما تو میرفتی

بدون توجه به اینکه

من هم میرفتم

تو برای زندگی خودت

من به اعماق غم و هجر و درد و دوری

که ناگهان صدای ترکیدن بغضی غریب بگوش رسید و در هق هق ناله های

 حزین غم غوطه خورد

اما چون خیلی دوستت داشتم

 

صدای گریه هایم را با صدای خنده مخلوط کردم

که ببینی هنوز با تو شادم

بغض وآهم را با نوای دل انگیز شعرمان  توامان برایت پنهان کردم

تا که دلتنگ نروی

وصدای عاشقانه بگذار سر به سینه من را ازصدای بلند گوی رادیو زیاد کردم

تا ببینی هنوز با تو به آهنگمان گوش میکنم

اما تو به هیچکدام توجهی نداشتی و اشکهای طوفانی مرا ندیدی

صدای هق هق گریه هایم را نشنیدی

صدای ضجه زدنهایم را نشنیدی

التماسهای بچه گا نه و معصومانه  ام را در من خاموش کردی

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی ، در باورت خانه داشتم !
افسوس رفتی ... ساده ، ساده مثل دلتنگی های من ... و حتی ساده مثل

 سادگی هایم !
من ماندم و یک عمر خاطره ... و حتی باور نکردم این بریدن را ...
قصه به پایان رسید و من هنوز در این خیالم که چرا به تو دل بستم و

 چرا تو به این سادگی از من دل بریدی ؟!!
که چرا تو از راه رسیدی و بانوی تک تک این ترانه ها شدی ؟!!

ترانه ها یی که گرچه در نبود تو نوشته شد اما فقط و فقط مال تو بود

 که سادگی ام را باور نکردی !

اما این را بدان فراموشت نخواهم کرد تا جان در بدن دارم .هنوز محتاج 

 توام  و برای تو مینویسم گل خوشبوی زندگیم..

حرف بزن ای مهربون .... منو از خودت بدون.. منو از خودت بدون

 

رفتن...

 

وقتی میگی همین روزا میخوام برم ...... به یک سفر

اسم سفر رو میاری دق میکنم از این خبر

یه جور برو نبینمت

یه جور برو نبینمت

میمیره دل می افته خونم گردنت.

بی تو هم دریای بی آرام دل شاید به طوفانم کشاند یا براند

بعد از تو هم در بستر غم میتوان خفت

 

هدیه...... سروده

 

هدیه

 

هدیه ات والاترین نغمه هاست

نغمه هایت خوشترین افسانه هاست

     ای بهار عمر ای روح هستی

هدیه ای دادی بزرگ و چاره ساز

از پی اش آرامشی عاشق نواز

لیک این جای خود و تو در قلب و روح و هستیم

هدیه ات اندک تسلی بخش افغانم بود

هدیه ات رو ح مرا ...قلب مرا...اشک و آه و فریاد مرا

اندکی آرامش است..

اما .............

اما ............

نه .... نه ......

 بیتابم و ..............   بیتابتر ..

سروده.... میدانی؟؟؟ نمیدانی ؟

آدرس جدید این سایت

http://h-sh-t.33ir.com/

کسی میداند این افسرده در این خانه ویران دنیا

چه نالان است ؟؟؟

چه میگوید ؟؟

چه میخواهد؟؟؟

کسی میداند این اوج پریشانی.

این شور شیدایی.

این ساز غم انگیز ...   اما...

دلنواز و روح پرور چیست؟؟

کسی میداند این رمز و رموز  عشق زیبا چیست؟؟؟

که ما را مبتلا کرده ...

که آبم میکند این احتیاج با تو بودن را؟؟؟

تو میدانی ...

که میخوانی خط به خط این گفته های خالص و ناب دلم را .

  نمیدانی ؟؟؟؟؟؟؟

تو میدانی؟؟؟؟؟؟

نمیدانی .که عشقت برده از من توان وتاب و آرام و قرار ...... دل

نمیدانی .چه دردی دارد این زهر جدایی.

نمیدانی که بی تو مانده ام تنهای تنها

در وادی درد و پریشانی

نمیدانی که با هر خاطره از یاد تو

که هر لحظه عجین است با هستی من .

تمام قلب و روح من چه فریادی است..

نمیدانی که لحظه لحظه های عمر این عاشق

چه طوفانیست..

پریشانیست...

زندانیست...

نمیدانی که وقتی نام زیبایت براین لبهای عطشان میشود جاری

چه غوغائیست

نمیدانی که وقتی ظاهر زیبا

و

آرام تو را با خود به عمق اشتیاق جان مجسم میکنم .

سراسر جان شود آتش

شرر تا آسمان دارد.

و

محتاج قطره بارانیست..

 

نمیدانی نبود تو کنار من

بلایی خانمانسوز است

ولای .

درد .درد.درد. پنهانیست.

نمیدانی .... نمیدانی .... نمیدانی ..

چه نجواییست .چه غوغاییست . چه طوفانیست .

چه فریادیست . .....این حالتهای زیبای پریشانی.

اما ...

تو میدانی ....

تو میدانی .. چرا ؟

چون عاشقت با تو آشنائیهای خوش دارد.

تو میدانی ..

وشاید خوبتر از من .

که سرتا پا پر از آتش شوم سوزم از این درد نهانی

تو میدانی که وقتی

 برای چشمان بی فروغ من یک لحظه دیدارت میسر میشود

  چه شوق و شور وفریادیست

از شادی..

تمام لحظه ها آندم پر از عشق است و احساسی تماشایی

پر از نجوای جان سوزیست طولانی

تو میدانی

که من در این فسانه .

که ذره ذره احساس و غرور و هستی خود را

با بهانه .

کنم تقدیم تو با صد ترانه ..

که ای هستی ...

ای آخرعشق

دوستت دارم

دوستت دارم

با فریادهای عاشقانه

 

 

آدرس جدید این سایت

http://h-sh-t.33ir.com/

 

من مانده ام تنهای تنها......

 

از جداشدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

رو تن زخمی قلبم
گریه کردم و نوشتم نازینم یا تو یا مرگ

یا تو یا مرگ....
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود
سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم