زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

i love you

 

love you

هیچ بارانی قادر نخواهد بود تو را از کوچه اندیشه‌هایم بشوید

 

با تو بیدارم...

 

هنوزازتودراین میدان،صمیمی ترنمی بینم
ازاین تنهادرخت شب،کسی راسرنمی بینم
هنوزاین من،هنوزاین تو،قدیمی ترولی ازنو
به جزچشم سیاه تو،شبی دیگرنمی بینم

 

ازاین هستی چنان مستم که میلرزم که میبارم
که درشام غزلسوزان تورادارم تورادارم
پرازسوزم،پراز روزم چه رنگینم چه هوشیارم
ببین با تو چه بیدارم چه بسیارم چه سرشارم.


عید سعید فطر مبارک

عید سعید فطر مبارک

عشق را در تو

 

من عشق را در تو

 

تو را در دل

دل را در موقع تپیدن

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت

سکوت را در شب

شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو

 دوست دارم

                                

آن روز بود عیدم

زاشتیاق تو جانم به لب رسید بیا

نظر به حال دلم کن

ببین که  چون کردی

 

 

امروز غریبانه از عشق تو پرسیدم                         

بر ذات وجود تو باران شده باریدم                                     

گر جان مرا خواهی بی واهمه مال تو                                                       

آن روز که جان خواهی آن روز بود عیدم...  

 

کوچه

کوچه


کــوچـــه         


 

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.        

 

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

 

یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

 

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.        

 

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آید، تو به من گفتی:

-        ” از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،

آب، آیینة عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

 

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم         

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!

 

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“

 

باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم!

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

 

اشک در چشم تو لرزید،

ماه بر عشق تو خندید!

 

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.        

 

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

 

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

        

پنجزه

باز کن پنجره را
و به مهتاب بگو

صفحه ذهن کبوتر آبی است
خواب گل مهتابی است

ای نهایت در تو
ابدیت در توست
ای همیشه با من
تو همیشه بودن

باز کن چشمت را
تا گل باز شود
قصه زندگی آغاز شود
تا که از پنجره چشمانت
عشق آغاز شود
تا دلم باز شود

دلم اینجا تنگ است
دلم اینجا سرد است
فصل ها بی معنا
آسمان بی رنگ است

ای همیشه آبی
ای همیشه دریا
ای تمام خورشید
ای همیشه گرما

سرد سرد است اینجا
باز کن پنجره را
ای همیشه روشن
باز کن چشمت را

گرم کن جان مرا

 

Click to view full size image

پیشکش...

          

تقدیم بتو

          

          

راز

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت