تو ............

دار

وُ 

نَدارِ 

مَڹ 

تُــ♥️ــوئے 

ڪِہ 

نَدارمت

همیشه

یه لحظه ها یی هست 

که دلم برات تنگ میشه 

اسم اون لحظه ها رو گذاشتم

همیشه 

حواسم پرت نگاهت

حواسم پرتِ چشمهایت بود

دلم را ربود

و گذاشت میانِ پلکهایش

و مرا به اسارت برده است

فدایِ خنده هایت

حالا که ربوده ای

مراقبش باش

پس دادنش

پیشکش 

آغوشم.............

آغوشم...

وطنی ست...

که جز تو...

هیچکس در آن...

خانه ای نخواهد داشت…

تا ابد.........

عاشق شدن 

چیز ساده ای ست

آنقدر که همه ی انسان ها 

توان تجربه کردن آنرا دارند

مهم عاشق ماندن است

بی انتـها

بی منت

تا ابــــد . . . 

نباشی

کفش هم

اگر تنگ باشد

زخم می کند

وای به حال دل

من از دوری تو

دل بستگی ..

غمگین ترین درد "مرگ" نیست،

دلبستگی به کسی است که بدانی "هست

اما.....

" اجازه ی" بودن در کنارش را نداری... 

اشک گوشه چشمم....

بعضی ها گریه نمی کننداما از چشـم هایشان معلوم است

که اشکی به بزرگی یک سکوت

گـوشه ی چشمشان به کمین نشسته اند  

ﺷﻮﻕ ﺗﻮ

ﺷﻮﻕ ﺗﻮ

ﻋﺎﺩﺕ ﺧﻄﺮﻧﺎﮐﯽ ﺳﺖ

ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺁﻥ

ﻧﺠﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ

ﻭ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ

ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ

ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻧﺸﻮﺩ .

عکس تو ....

دیدن عکست تمام سهم من است

از “تو ”

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا

توقعش زیاد شود!

دل است دیگر . . .

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!