زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

زیبا ترین وبسایت عشقی . با کاروان شعر و تصاویر..

شعرهای ناب و تصاویر زیبای هوشمند

برق نگاه


من شیفتہ‌ےِ 

برقِ نگــاهت شده‌ام 

دلبـــاختہ‌ےِ 

روےِ چو ماهت شده‌ام 

بعد از غزلِ عشق 

کـه جوشیـد ز دڸ 

با ثانیہ‌ها 

چشم بہ راهت شده‌ام

می سوزم....


می سوزم..



از   " عشق "             



خاموشم..



ولی....



ڪس ..



نداند ...



رمز ..



سوختڹ هاے



  "   دڸ 

شرر ببار مرحم دل.....سروده

 وقتی که نشد بو بکشم عطر تنت را

طوفان شده ام تا بکنم پیرهنت را


تو نیمه ی من بودی و افسوس نمی شد

یک لحظه به اغوش بگیرم بدنت را


دیوانگیم آینه ای بود که می خواست

احساس کند گرمی و هرم دهنت را


شاعر شدنم باعث این شد بنویسم

تاریخچه ی زخم به زخم کهنت را


کو قاصدک با خبر از حوصله تو

که این بار بیارد خبر امدنت را


ای کاش خدا واسطه می شد که بیایی 

ای مرحم دل ؛هستی من؛ ببار شور وشرت را 



صبح زندگی

سلامی از عمق جانم


به تو ای زیبای نازنینم…


چشمانت را به صبحگاه باز کن


تا صبح من نیز آغاز شود


سلام زندگی ....صبحت بخیر


و ندیدنت مکافات

 میگن دنیا دار مکافاته ..

دنیا را بی خیال ....

فعلا که دارو ندار ما  تویی .....



و ندیدنت مکافات ..


ای تمام زندگی ...



 تنم بہ لرزه می افتد 


هر بار کہ مے گویے : برو


برو و بہ زندگیت برس


مگر نمے دانے کہ تمام زندگے من

تویی


جهان بی عشققققققققققققققققق


 جهان

بی عشق 

چیزی نیست

جز تکرار یک تکرار


اگر 

جایی 

به حال خویش

باید گریه کرد اینجاست


تقدیم بتو...سروده ..

تا دیده ام افتاد به آن چشم سیاهت 

تا آنکه شدم ذوب در آن طرز نگاهت

تا اینکه شدم محو تماشای نگاهت 

دل و دیده ام چو آتش به نیستان بهم ریخت،

 مرغ دل ناله تلخی زد و بگریخت

دیده ام، اشک فرو ریخت 

نفسم بند شد و تن همه آتش شد وقلب، فرو ریخت 

لحظه ها پتک باران شده و بر سر این جسم ببارید. 

لحظه سنگین و تن آلوده به عشقت 

نکنم دیگر از این داغ وغم عشق گذر هم 

دلم آزرده آن طرز نگاه وحس خوب،  نگاهت 

جام می میتراوید از چشم سیاهت 

وه که افسون میکرد خنده ماهت 

در بهار پر گل و بلبل شکر میریخت از ناز نگاهت


عشق است....


دل بستم و عشق است همین تاب و تبش را

هم درد از او دیده ام و هم طربش را

آتش به تن و جان من انداخته شرمش

ای یک تنه قربان بشوم آن رطبش را

فاصله ای نیست


 میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم

با دلت صادق ویکرنگ شدی می آیم


دوستم داری واین را زدلت میخوانم

با شب حادثه همسنگ شدی می آیم


دوستت دارم وباور نکنی میمیرم

با تب عشق هماهنگ شدی می آیم

بین مافاصله ای نیست واز عشق پراست
میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم...
جمعه