-
برق نگاه
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 12:18
من شیفتہےِ برقِ نگــاهت شدهام دلبـــاختہےِ روےِ چو ماهت شدهام بعد از غزلِ عشق کـه جوشیـد ز دڸ با ثانیہها چشم بہ راهت شدهام
-
می سوزم....
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 12:15
می سوزم.. از " عشق " خاموشم.. ولی.... ڪس .. نداند ... رمز .. سوختڹ هاے " دڸ
-
شرر ببار مرحم دل.....سروده
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 12:12
وقتی که نشد بو بکشم عطر تنت را طوفان شده ام تا بکنم پیرهنت را تو نیمه ی من بودی و افسوس نمی شد یک لحظه به اغوش بگیرم بدنت را دیوانگیم آینه ای بود که می خواست احساس کند گرمی و هرم دهنت را شاعر شدنم باعث این شد بنویسم تاریخچه ی زخم به زخم کهنت را کو قاصدک با خبر از حوصله تو که این بار بیارد خبر امدنت را ای کاش خدا واسطه...
-
صبح زندگی
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 07:37
سلامی از عمق جانم به تو ای زیبای نازنینم… چشمانت را به صبحگاه باز کن تا صبح من نیز آغاز شود سلام زندگی ....صبحت بخیر
-
و ندیدنت مکافات
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 07:28
میگن دنیا دار مکافاته .. دنیا را بی خیال .... فعلا که دارو ندار ما تویی ..... و ندیدنت مکافات ..
-
ای تمام زندگی ...
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 07:23
تنم بہ لرزه می افتد هر بار کہ مے گویے : برو برو و بہ زندگیت برس مگر نمے دانے کہ تمام زندگے من تویی
-
جهان بی عشققققققققققققققققق
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 07:20
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
-
تقدیم بتو...سروده ..
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 07:01
تا دیده ام افتاد به آن چشم سیاهت تا آنکه شدم ذوب در آن طرز نگاهت تا اینکه شدم محو تماشای نگاهت دل و دیده ام چو آتش به نیستان بهم ریخت، مرغ دل ناله تلخی زد و بگریخت دیده ام، اشک فرو ریخت نفسم بند شد و تن همه آتش شد وقلب، فرو ریخت لحظه ها پتک باران شده و بر سر این جسم ببارید. لحظه سنگین و تن آلوده به عشقت نکنم دیگر از...
-
عشق است....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 21:10
دل بستم و عشق است همین تاب و تبش را هم درد از او دیده ام و هم طربش را آتش به تن و جان من انداخته شرمش ای یک تنه قربان بشوم آن رطبش را
-
فاصله ای نیست
جمعه 3 اردیبهشت 1395 21:04
میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم با دلت صادق ویکرنگ شدی می آیم دوستم داری واین را زدلت میخوانم با شب حادثه همسنگ شدی می آیم دوستت دارم وباور نکنی میمیرم با تب عشق هماهنگ شدی می آیم بین مافاصله ای نیست واز عشق پراست میروم خوب که دلتنگ شدی می آیم... جمعه
-
شاید...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 21:00
شاید یـک روز بہ نـدیدنت بہ نشیدن صدایت وبہ جاے خالے ات عادت کنم ! امـا... فراموش ڪردنت هنـرے است کہ اصلا ندارم .. !
-
برای دلی میمیرد....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 20:59
چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی ... ! به تلنگری می شکند ... ! به لحنی می سوزد ... ! برای دلی می میرد ... ! به نگاهی جان می گیرد ... ! و به یادی می تپد ... !
-
با تمام تمام تمام وجود
جمعه 3 اردیبهشت 1395 20:35
دلم می خواهد تو را مثل هوا نفس بکشم که مثل خون در رگهایم جریان داری و مثل آفتاب بر من می تابی با تمام وجودم دوستت دارم..... ..m...
-
تا به ابد در ضمیری
جمعه 3 اردیبهشت 1395 19:34
گفتم مگر به رفتن غایب شوی ز چشمم آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری ...
-
از خدا رسیده
جمعه 3 اردیبهشت 1395 19:29
بعضی آدمای خوب بدون این که خودت بفهمی توی زندگیت ظاهر میشن در وجودت تاثیرات مثبت میذارن و زندگیت رو تغییر میدن اون وقته می فهمی خدا خیلی وقته جواب دعاهاتو با فرستادن بندهای خوب داده
-
ای در خاطرم همیشه..........
جمعه 3 اردیبهشت 1395 19:26
محبت پیوند محکمیست که فاصله نمیشناسد... هر کجا که باشی در خاطرہ ها میدرخشی...
-
اگر.................
جمعه 3 اردیبهشت 1395 19:16
بهتر از جانم ...... اگر می دانستی..... برای دو دقیقه شنیدن صدایت چه ها میکنم...... خودت که هیچ دقیقه ها هم شرمنده میشدند ...!!!
-
دل تنگ است ....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 19:15
ارغوانم به دلتنگی هایم دست نزن می شکند بغضم یک وقت!! آنگاه غرق می شوی در سیلاب اشکهایی که بهانه ی روان شدنش هستی!!
-
من از عهد آدم تو را دوست دارم
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:22
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم ...m...
-
تاک ....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:18
آفریدگارا یک روز تاک بودم و مست یک روز بید بودم و مجنون اما این بار خواهش میکنم مرا قاصدک بیافرین! آدم ها خیلی وقت است که به خبرهای خوب محتاجند... ...m...
-
دل تنگی...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:16
رفتنت معجزه ی علم پزشکی شده است قلب من پیش تو اما، بدنم جان دارد..... ...m...
-
بی تو اینجا......
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:10
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سال ها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند ..m..
-
آسمان من ..
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:09
تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه خود آسمونه ...m...
-
نگهت میدارم...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:07
منـ کہ اصرارے ندارمــ یا بمون یا نرو یا نِگَهِت میدارمـ ..m...
-
مینویسم...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:05
می نویسم روی دفتر سال نو باز یک احساس و یک احوال نو باز هم عاشق شدن، پروانگی باز هم جاری شدن در زندگی باز همصحبت شدن با یاسها با اقاقی های شهر رازها باز در تکرار شادی گم شدن در هیاهوی زمین پیدا شدن باز هم میلاد نو، انسان نو طرح تازه، ایده و جریان نو آه، آری باز هم در این بهار می زند لبخند بر ما روزگار تقدیم به..m
-
غم انگیزم....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:01
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر شعری غم انگیزم ، از من بگذر سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم بگذشته در آتش همچون روزم غمگین چو پاییزم ، از من بگذر شعری غم انگیزم ، از من بگذر بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم...
-
محنت کشیده ...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 11:56
آدم محنت کشیده زود گریان می شود گوشه ای پژمرده و، سردرگریبان می شود هیچ مهری، هیچ لطفی را نمی خواهد دگر بی سبب دلگیر، از این و هم از آن می شود بعد هر سختی خداوندا تو خود فرموده ای روزگار راحتی پس کی نمایان می شود؟ گریه ی پنهانی ام تقصیر من هرگز نبود قلب وقتی بشکند،آدم پریشان می شود شک ندارم،آخر این دیوار غم خواهد شکست...
-
یگانه ...همنفسم....
جمعه 3 اردیبهشت 1395 11:55
ای ردیف غزلم،ورد زبانم،نفسم حاکم گستره ی فن بیانم ، نفسم تو چه کردی که دلم این همه خواهانت شد؟ حکم کرده است فقط با تو بمانم نفسم گوشه ی دنج اتاقم شب شعری برپاست گرم چندین غزل پر هیجان ام نفسم بیستون چیست؟ بگو تا دل البرز بِکن امتحان کن به گمانم بتوانم نفسم چه شده راحت من! این همه ناآرامی؟ غرق تشویش شدی من نگرانم نفسم...
-
مثل اب سرد..
جمعه 3 اردیبهشت 1395 11:54
چو آتش خُشک و تَر میسوزی ای عشق همیشه مُبهم و مرموزی ای عشق ! برایت " شادی و شیون " مهم نیست خودت می بُری و میدوزی ای عشق !
-
چه کسی...
جمعه 3 اردیبهشت 1395 11:52
چه کسی می گوید پشت این ثانیه ها تاریک است گام اگر برداریم روشنی نزدیک است