-
سلام بر فاطمه بانوی آب و آیینه
سهشنبه 4 تیر 1387 14:43
روز مادر بر تمامی مادران مبارک آمدی و وجود مقدست بهانه شفاعت شیعیان شد در محشر سلام بر فاطمه بانوی آب و آیینه خوش آمدید ریحانه النبی ای یاس کبود مدینه .همسر وفا دار ولایت با اینکه دنیا و مردمانش میزبانان خوبی برای شما نبود میلاد بانوی دوعالم بر فرزندان و شیعیانشان مبارک
-
سروده ها .................
چهارشنبه 29 خرداد 1387 18:03
سلامی برآن یار دیرینه ام سلامی بر آن بزم کاشانه ام سلامی برآن نو گل روزگار سلامی برآن گلشن و گلعزار کجایی تو ای عشق کجایی کجا؟ کجایی تو ای یار کجایی کجا ؟ صفایی ندارد همه زندگی غمین است و نالان همه بندگی جوابی نخواهم زتو ای عزیز کلامی نخواهم زتو ای رفیق به من حس من نغمه گوید ز تو به من مینوازد یکی راز تو به من می...
-
خیال ...... سروده
سهشنبه 14 خرداد 1387 18:34
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید، وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید، وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید، وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید، من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی، چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود، آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانت ربود،...
-
۱۱ خرداد ۸۶ تا ۱۱ خرداد ۸۷ یعنی ۳۶۵ روز
جمعه 10 خرداد 1387 19:13
۱۱ خرداد ۸۶ تا ۱۱ خرداد ۸۷ تولد همه مبارک
-
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک ..
چهارشنبه 8 خرداد 1387 19:56
یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک .. یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک .. یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک .. یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک .. یکمین سالگرد تولد وبلاگ مبارک .. تشکر فراوان از همه عزیزان که در طول این یک سال از وبلاگ بازدید داشته اند. تشکر ۳۰۰۰۰ عدد
-
نکته
دوشنبه 6 خرداد 1387 17:14
یک نکته >> امید در زندگانی بشر انقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان. " هوگو " << روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم . شغلم را دوستانم را ، زندگی ام را ! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم . به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری ؟ و جواب او مرا شگفت زده...
-
تنها ماندم
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 18:18
تو ای پری کجائی شبی که آوای نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم نشانه ای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی من همه جا پی تو گشته ام از مه مهر نشان گرفته ام بوی ترا زگل شنیده ام دامن گل از آن گرفته ام تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی از آن بهشت...
-
با همدیگر بسرائیم...
سهشنبه 24 اردیبهشت 1387 15:49
سلام خوش آمدی توجه توجه توجه فقط یک بیت یا یک مصرع یا یک کلمه بنویس تا این شعر کامل شود دراین دنیای وانفسای وانفسای وانفس ا که بیداران چراغ از کور می دزدند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
تقدیم به .......
دوشنبه 23 اردیبهشت 1387 17:57
when you have nothing left but love than for the first time you become aware that love is enough : آگاه باشید که وقتی هیچ چیز جز عشق نداشته باشید آن وقت خواهید فهمید که عشق برای همه چیز کافیست love is wide ocean that joins two shores عشق اقیانوس گسترده ای است که دو ساحل به هم وصل میشود love is totally forgetting...
-
سروده ها......
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 17:19
بی تو گرمایی ندارد خانه ام بی تو مهتاب ندارد نوری خورشید گرمایی ندارد در زندگانیم بی تو آشنایی نیست در جاده جوانیم بی تو نیست هیچ جا آشناییم پر پر شده گلها باغ و بهاری نیست در گلستان جوانیم خشکیده رود مهربانی مهربانی نیست در زندگانیم اشکی دگر نیست چشمها بسته خنده دگر نیست لبها بسته تمام درها بسته بروی زندگانیم بی تو...
-
سروده..............//
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1387 13:31
وقتی قدم گذاشتی . وقتی تو آمدی بهار از ره رسیده بود تا مژده تورا دهد وقتی تو آمدی پرستو در پهنه آسمان دلم پر می کشید وقتی تو آمدی طبیعت برایت آغوش باز میکرد سبزه های سبز را برایت ناز میکرد وقتی تو آمدی بهار بهار شد گلهای بهاری خرمن خرمن در تن من روئید وقتی تو آمدی دنیا رنگی دگر گرفت ای بهارین چهره خوش قدم گذاشتی. سلام...
-
سروده..............
سهشنبه 27 فروردین 1387 14:08
آمد بهار اما دلتنگیهای من. هنوز هست آمد رستخیز طبیعت اما روح من. غمگین هنوز هست آمد شادی کنان بلبل مست اما گل من در غنچه هنوز هست آمد سبزه به باغ اما رنگ خزانیم هنوز هست آمد باران بهاری نشست به روی تنم اما خشکسالیم هنوزهست آمدروشنایی در همه عالم اما اما پیوند تاریکیم هنوز هست تو اگر طلوع خود را به جهان بگسترانی ازهمه...
-
سروده ها .. بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
چهارشنبه 21 فروردین 1387 16:33
بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست ؟؟؟ عشق کدام است؟ غم کجاست؟ درهوایت جان من پر میکشد تا اسمان مرغ جان است.کز سینه بیرون میزند این دل سراپا شوق وشورواشتیاق این دل همه دلتنگ تو در ارزوی وصل تو گراین دل دیوانه را از لطف خود مهمان کنی گرلطف خود رابادلم افزون تر از افزون کنی دنیای عشق وعاشقی جانا سرا سر گل شود روید...
-
سیزده بدر..... سروده ها
سهشنبه 13 فروردین 1387 22:22
سیزده بدر جشن سیزده فروردین ماه روز بسیار مبارک و فرخنده است. ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه ها می روند و به شادی می پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده...
-
دلتنگیهای سال جدید ..سروده ها تقدیم بشما...
پنجشنبه 8 فروردین 1387 16:31
گفته بودم بدون تو شب شبی سرد و تاریک و سیاه است گفته بودم بدون تو روز ابری و بارانی و طوفانیست میدونی ؟ شب ستاره هاشو ازاشکهای من امانت میگیره میدونی وقتی نیستی خورشید خانم در نمیا د آره نمیتونه در بیاد بجز ابرهای سیاه هیشکی سراغم نمیا د میدونی دلم همش سراغتو از من میگیره تو رو می خواد چشمهای گریونم همش ستاره هاشوفرش...
-
بهاریه .......سروده
شنبه 3 فروردین 1387 20:39
درروزهای سرد پایانی در روزهای آخر باران در روزهای دلگیر زمستانی که هوای ناجوانمرد و سرد کمی انصاف به خود میداد بساط خویش را برچید با سفیدی ها جدایی کرد قلب کوچک پرنده باز به طپش افتاد وپر کشید و برفت رفت در اوج آبی بیکران رفت تا عمق آسمان پری از شادی بر هم زد فریاد شادی از سر شوق به تمام پروانه ها اهدا کرد در زمین به...
-
سال۱۳۸۷مبارک.... سروده ها
شنبه 25 اسفند 1386 06:01
با آرزوی دوازده ماه شادی پنجاه و دو هفته خنده سیصد و شصت وپنج روز سلامتی هشتاد وهفت هزار و شصت ساعت عشق پانصد وبیست و پنج هزار و شصد دقیقه برکت سه میلیون و صد و پنجاه و سه هزار ثانیه دوستی سال نو بر شماعزیزان مبارک سال نو بر شما عزیزان مبارک سال نو بر شماعزیزان مبارک ای که رفته ای ای که پا کشیده ای در خیال خود تو از...
-
حاشیه رودخانه زیبای زاینده رود...سروده
شنبه 18 اسفند 1386 17:36
حاشیه رودخانه زیبای زاینده رود سر چشمه گرفته از کوههای بختیاری عکس ها از مدیر وبسایت یاد آن لحظه بخیر که آفتاب در خشان و ابربا نگاهی به ما حسادت کردند سبزه و باغ و گیاهان همه سردر گوش باهم نجوا کردند تا خبر سوی من آمد از تو . پلک دل باز پرید قلبم از شوق در سینه بکوفت گفتم با دل . آفرین قلب صبور خیز جامه دلتنگی بدر آر...
-
سروده ها....... خیلی دلم تنگه برای.........
سهشنبه 14 اسفند 1386 21:40
دیوارها دژهای محکم قلعه دردند من در این قلعه درد زندانی وبند به هر سو رو میکنم دیواری بلند رفته بالا روبرویم تا فنا نه گلی نه غنچه ای هست دراین وادی درد نه سبزه و درختی نه پرنده سیاهی هر روز با طلوع غم نو. عمر را سر میکنم بعد آن طبق عادت صبح را شب میکنم شبم تاریک وروز هم تاریک تاریک تاریکی شده همدمم ندیدم تاکنون چیزی...
-
سروده ها .. دلم گرفته ..هوای تو ... شاید ...(به درخواست)
سهشنبه 7 اسفند 1386 21:01
دلم گرفته آسمون از ابرهای تو هم خسته ترم تو روزگار بی کسی خیلی وقته در بدرم بغضی که تو سینه منه زخم یه خنجر غمه آمد و خنجر زد و رفت هوای سینه پر غمه کبوتر دلم پرهای پروازش شکست شوق پرواز دیگه نیست همه جا پر از غمه از من نپرس چه میکشم با این دل شکسته ام از من نپرس چه میکشم با اینهمه غم که دارم دلهره تموم شدن توی تنم...
-
سروده ها.........
پنجشنبه 2 اسفند 1386 14:14
کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاروان براه افتاد یاران یاوران خدا حافظ خدا حافظ مــــــــــــــــــــــیزند جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرس فریاد یاران یاوران خدا حافظ خدا حافظ لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــحظه سفر آمد...
-
سروده ها ی دلتنگی ۵.......
سهشنبه 30 بهمن 1386 06:33
تو حضوری داشتی در شهر بی سرو سامانیم آمدی گرم کردی هوای سرد و بارانیم تو ای گرمی و صفای زندگانیم اکنون بمان ای امید زندگانیم بمان که بی تو در رنج و پریشانیم بی تو همدم سوز نهانیم با تو میسرایم شعر شاد جوانیم با تو میرسم به تمام معا نیم گله دارم از جوانی وزندگانیم تو که باشی گله ای نیست ای همه زندگانیم دارم بدل حسرت یک...
-
دکلمه یاور همیشه مومن
جمعه 26 بهمن 1386 12:14
دکلمه یاور همیشه مومن
-
سروده ها ی دلتنگی ...
پنجشنبه 25 بهمن 1386 20:55
دلم گرفته دلم چون کوهی ا ز غم پر از درد ورنج و فریاد است .................... دلم چون موحی ازبلند امواج دریا پر خشم دلم چون ابرهای بهاری پر اشک و طوفانی دلم چون خنده های تلخ پر از بیهودگیهاست دلم چون بغض تنهایی پرازیادت گرفته در این بغض غم آلوده که ویرانم کند هردم دوچشمم اشک و خون دارد دلم آه و فغان کجا هستی ؟ کجا...
-
گاه انسان....
جمعه 19 بهمن 1386 18:27
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن طبیبان بر سر بالین من آهسته می گویند که امشب تا سحر این عاشق دیوانه می میرد دلم در سینه می سوزد تو را نادیده میمیرم حدیث آرزوهایم همه ناگفته می ماند sometimes it takes adverse conditions...
-
سروده ها تو چیستی ... کویر
پنجشنبه 18 بهمن 1386 17:07
من کویرم تو چمن زار من چو کوهی از یخ وبرف توصفای باغ و گلزار من غمم تا بی نهایت تو ولی عشق و صداقت من که پر درد و حزینم ساکن کوی رقیبم من تبارم از سیاهی گشته ام در بی پناهی توهمه راز جهانی تو تبلور زمانی تو شروع عشق پاکی تومرا به خود رساندی توستاره امیدی توی شب وحشت دریا تو تمام هستی من تو نیازم تو امیدم تو همه همه...
-
بیش از عشق بر توعاشقم...سروده مرا میشناسی.. حضور
سهشنبه 16 بهمن 1386 06:38
I Love You More Than Love بیش از عشق بر تو عاشقم when I am with you it is as if آن گاه که با توام I were a flower opening up my petals life چو گلی هستم که گلبرگهای زندگی را شکوفا می کند . when I am with you it is as if آن گاه که با توام I were the waves of the ocean چون امواج اقیانوس هستم crashing strongly against the...
-
یادمان باشد....بی تو سروده...به درخواست
چهارشنبه 10 بهمن 1386 21:50
(به درخواست) یادمان باشد اگه یه روز قلب کسی رو شکوندی یه میخ بکوب به دیوار، وقتی دلش رو بدست آوردی اون میخ رو از دیوار بکش بیرون، ولی یادت باشه جای اون میخ همیشه روی دیوار هست یادمان باشد یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم...
-
سروده من مرده ام....
شنبه 6 بهمن 1386 23:06
چگونه تحمل کنم دردها از پی هم چرا یک آشنایم نیست چرا خاک وجودم همه رنج و پریشانیست چه بود این لخته خون که نامش دل بود بهر من زار چرا روز وشبم پیوسته تاریک است و ظلمانی چرا این روزگار من همیشه در مسیر ی سردو طوفانیست چراشامم شب درد و پریشانیست خداوندابرای خود چه توجیهی کنی ز بهر بردن و زجرم که تا آنجا که خوددانم حساب...
-
بغض
جمعه 5 بهمن 1386 08:07
گفتی بمان ، می خواستم اما نمی شد گفتی بخوان بغض گلویم وا نمی شد گفتم که می ترسم من از سحر نگاهت گفتی نترس ای خوب من ، اما نمی شد می خواستم ناگفته هایم را بگویم یا بغض می آمد سراغم یا نمی شد گفتی که تا فردا خداحافظ ولی آه آن شب نمی دانم چرا فردا نمی شد با صدای زیبای عبدالرسول کار گشا بشنویید به تو گفتم که سلام و تو...